یکسال پیش در چنین روزی، یک بله تو گفتی و یک بله من گفتم. دست در دست هم گذاشتیم، عکس گرفتیم. موقع عکس هر چه با دست من کلنجار رفتی که بلکه درست دستت را بگیرم که در عکس خوب بیوفتد، آخر هم نشد. تا الان هم تلاشهایت برای ژست دادن به دستهای من ادامه داشته اما متاسفانه توفیقی در این زمینه حاصل نشده است.
یکسال پیش بود، روی همان لباسهایی که برای مهمانی تنت کرده بودی، مانتویی پوشیدی و با همان شلوار گلبهیات رفتیم عکس سه در چهار گرفتیم. فردایش میخواستیم به آزمایشگاه برویم و عکس لازم داشتیم.
یکسال از آن اولین قدم زدن با تو، من با کت شلوار و تو با با لباس مهمانیات میگذرد. از آن لاته که کافهچی شیرین کرده بود، از آن گیر دادن خادم حرم به آرایش نداشتهات، از همه و همه اینها یکسال گذشته است.
عزیزترین من، بیش از یکسال است که دیگر بی تو به سر نمیشود. بیش از یکسال است که تنگی دل گاهی فشار میآورد به چشمانم و آنها را تر میکند. جانان من، دوستت دارم و هر چه میگذرد این میبینم که این دوستداشتنمان است که دارد قد میکشد و قویتر میشود.
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست (۱۷ تیرماه ۱۳۹۸)
یکسال ,عکس ,هم ,تو ,گرفتیم ,شلوار ,از آن ,است که ,از یکسال ,بیش از ,یکسال پیش
درباره این سایت